Friday, July 1, 2011

زندگی

تازه از مشهد رسیده ام. پنجشنبه تعطیل بود و من از چهارشنبه رفتم مشهد. خواهرم که تازه همسرش فوت کرده، مشهد است و می خواستم ببینمش. سه روز پر و پیمانی گذشت. 
شوهرخواهرم پاییز گذشته عین یک گنجشک پر زد و رفت. بگذریم.. نمی خواهم روضه بخوانم.. اما رفتنش درس بزرگی بهم داد.. بلدش بودم ولی حسش نکرده بودم... که قدر آدمهای زنده، قدر روزهای خوش را بدانم.. که از دلخوری ها بگذرم و یادم باشد طوری با همه زندگی کنم که وقتی رفتند بدانم هرچه در توانم بوده طی روزهای بودنشان انجام داده ام.. 

این چند روزه سراغ اینترنت نرفتم. خوشحالم که علیمان نوشته و محمود. توکل کردن علیمان، کار بسیار بزرگی ست. اینکه ایرج و علی بهش گفته اند که برای درمان کنارش هستند، خیلی خوب است. دلگرمی و همدلی بزرگترین موهبت است. خوش به حالمان که این را داریم.

2 comments:

  1. خدا کنه سفر بهت خوش گذشته باشه. این دوری از اینترنت خیلی چیز خوبیه. من یک وقتهایی احساس می کنم از زندگی واقعی فاصله گرفتم. یعنی واقعا گرفتم

    ReplyDelete
  2. رسيدن بخير. اينجا تازه تعطيلات شروع شده

    ReplyDelete