Wednesday, July 27, 2011

دلم گرفت از سکوت اینجا.

آهای دوستان کجایید ؟ دلم گرفت از سکوت اینجا. دیشب نا امیدانه به این فکر میکردم که باید باور کرد که از زمانی که هر کدام از ما یک گوشه دنیا پرت شده ایم، یک فصل از زندگی به آخر رسید و فصل دیگر آغاز شده. فصلی که درآن دیگر به دور هم بودن های مجازی باید بسنده کرد و به همین اندک قانع بود. باید تنهایی رو پذیرفت و با آن کنار آمد . باید با سکوت اطراف آشنا شد .
باید پذیرفت که دور که میشوی دغدغه ها و حرف ها و دید گاه هایت متفاوت میشود. باید با این حقیقت کنار آمد که آدم ها حتا حوصله نمیکنند دور یک میز مجازی شبیه این، دو کلام گپ بزنند بس که در زندگی غرق شده اند.

1 comment:

  1. پدرام جان حمتا خوانده ای یا شنیده ای که آدم ها در ۸۰ درصد مواقع کارهایی را میکنند که فکر میکنند درست است. زندگی ما چند نفر هم تابع همین قاعده ساده شده... هرکدام ما با آنچه فکر میکردیم درست است زندگی آینده خودمان را ساخته ایم و هریک به سمتی رفته ایم. باید دید اگر به آن ۲۰درصد باقی عمل کرده بودیم الان آیا بهتر و خوشتر بودیم. شاید بودیم شاید هم نبودیم ولی به آنچه در آن لحظه انجام داده ایم باور داشتیم.. زندگی هم هیچ وقت نه شش دانگ بوده و نه خواهد بود ... همین دم را عشق است و همین امروز را باید دریافت

    ReplyDelete