Thursday, July 7, 2011

مثل آدم بران الاغ

این چند روزه توی شرکت مدام مهمان داشتیم. یک اتفاق مشترک بین همه مهمانان این بود که حداقل یک ساعت از وقت جلسات به ناله و اندوه درباره وضعیت فعلی مملکت می گذشت. مشایی و ان و تعریف از هزارمتر زمین اهدایی و جن ها و گرانی ساعت شمار و تحریم و .. بعد هم یک فاتحه می خواندیم به روح  کسی که باعث می شود یک ساعت وقت مفیدمان را به این سینرژی کسالت اختصاص بدهیم.
...
یکی از دردناک ترین پدیده های روزمره که مثل خار توی کفش مدام آزارم می دهد، علاوه بر همه دردهای فوق الذکر، رانندگی مردم است. یک وقتهایی با خودم فکر می کنم شاید من بد می رانم و بقیه که از چپ و راست دهنم را صاف می کنند، حق دارند.. ولی درواقع این نیست. مردم ، بیش از نود درصد، به شدت وحشیانه و جنگل وار رانندگی می کنند. ترافیک باشد و نباشد، فرق نمی کند. به نظرم تنها عاملش فقدان نیروی پلیس یا به عبارتی بی تفاوتی پلیس است. 
بسیاری از روزها وقت رفتن به شرکت که از اتوبان مدرس می گذرم، به خاطر وحشت آنی از ماشینی که با سرعت جت از سمت راست سبقت می گیرد، تنم خیس عرق می شود. پیاده هایی که نمی دانم چرا جدیدن عادت کرده اند به دو از وسط خیابان بگذرند.. موتوری هایی که اتوبان را برعکس می روند.. اتوموبیلهایی که سر ورودی همت اتوبان را دنده عقب طی می کنند.. اینها دیوانه کننده است. یک فرسایش شدید و عمیق اعصاب که هرروز درگیرش هستیم و من بهش عادت نمی کنم. 
تیتر، نوشته ای ست که هرروز زمان طی کردن مدرس به فکر می افتم پشت شیشه ماشین نصب کنم.. بس که تعداد کسانی که باید بهشان فحش بدهم، بیش از توان منند.
 

4 comments:

  1. شاید باورت نشه ولی یکی از چیز هایی که توی ایران هیچ وقت نتونستم باش کنار بیام و بش عادت کنم همین رانندگی آدم ها بود.
    شاید علتش این بود که هر روز بد تر و بد تر میشد
    تازه پا تو از تهران بیرون بگذاری داستان غم انگیز تر میشه
    یه جایی میخوندم رانندگی آینه تمام نمای فرهنگی یک ملته
    بیراه هم نیست.

    ReplyDelete
  2. خدا بهت صبر بده و بس

    ReplyDelete
  3. این "مثل آدم بران..." رو منم اینجا گاه گاهی استفاده می کنم. مزه می ده مخصوصن وقتی طرف نمی فهمه چه داری بهش می گی.

    ReplyDelete
  4. اصولن فحش دادن کیف داره ایرج جان. چرا سانسورش می کنی؟

    ReplyDelete