همیشه با خودم فکر می کنم روابط آدمها در میان فعل و انفعالاتی که با هم دارند صیقل می خورد.. قسمتی تکهتکه میشود و بعد از لابلای صافی رد میشود.. قسمتی سرسختتر و لجبازترند و با این چکشهای ساده نمیشود حریفشان شد. اینها میمانند. هر وقت سراغشان بروی، همانند که بودند. با همان شکل و شمایلی که تو روز اول دیدی و پسندیدی و بهرفاقت گرفتیش. کارهای دستهجمعی خیلی خوبند. اگر قرارباشد آن کار را ادامه بدهی، زمان ظرفیت و جایگاهت را در رابطه مشخص میکند. مثلن ما تعدادی تولیدکنندهایم که یک تعاونی درست کردهایم. حدود هشت ماهی میشود. اتفاقات رخداده در این مدت، به قدری منطبق بر شخصیتمان است که متعجب میشویم. یکسری همان ماه اول جدا شدند. یک سری بیتفاوت و خنثی عمل میکنند و بارها را برای بقیه میگذارند. یکوقتی اگر احتیاج مبرم باشد، صدایشان کنی میآیند. یکسری فعالند و از ابتدا با این نیت آمدهاند که یک تشکل قوی هدفمند داشته باشیم و طی همه اتفاقاتی که افتاده، هدف اصلی تشکیل جمع را فراموش نمیکنند. یکسری مثل من یک هدف پشتپرده دارند. نه سود تشکل برایم اهمیت دارد و نه بلدم از محل این تشکل زدوبندی بکنم. فقط هستم که بدانم دنیا دستکیست و خبرهایی را که وقت فرادا عملکردن امکان ندارد بدانم، داشته باشم.طی این هشت ماه جای هرکداممان عین لوبیا و سبزی و گوشت قورمه سبزی دارد جا میافتد. بهمرور زمان آن تعدادی که طاقت میآورند و زمان پختهشدن را طی میکنند، حتما دستآورد دیگری، غیر از نقش خودخواسته، عایدشان میشود. تبدیلشدن به یک ظرف قورمه سبزی خوب که عطر و طعم قابل تعریفی برای خودش و مختص خودش دارد.
کارهای دستهجمعی اگر همان ابتدا نسوزد و مجبور نشوی دورش بریزی و کسی را داشتهباشد که یواشکی هی بهش سربزند و گاهی آبش را اندازه کند و گاهی شعله را کم و زیاد کند و گاهی بهش نمک بزند، چیز خوبی از آب درمیآیند. بهنظر میرسد در این بین ایرج و پدرام بهتر از همه جمع ما بلدند آشپزی کنند. یادم باشد هیچوقت گرسنه سراغ رویا و مریم نروم. مریم آدم را شام دعوت میکند و میروی خانهاش و میبینی دست عشقش را گرفته و رفته و اصلن یادش رفته مهمان گرسنهای هم درکار است. رویا وقتی توی غار است ممکن است هرچهصدایش بزنی نشوند و تو همان دم درغار از گشنگی بمیری. علیپ عشقیست. یکوقت هست و یکوقت نیست. ولی خوبیش این است که اگر هم نباشد یکچیزی توی یخچال برایت کنار گذاشته که تلف نشوی. علیمان هم که هنوز پاسخ رسمی بهدعوت نداده.. محمود..فعلن نقشی برایش ندارم. خودم.. من قهر میکنم! ولی یواشکی بهغذا سرمیزنم که نسوزد. اگر قهر باشم و بیایید خانهام، دررا باز نمیکنم. غذا را میگذارم توی فریزر برای روزی که یادم برود قهرم. آن روز صدایتان میزنم و دور هم گرمش میکنیم و میخوریم. غذای فریزری بههمان خوشمزگی روز اول است.
::) خوب شد اومدي فروغ. با دو آشپز يا شور مي شد يا بي نمك :ي
ReplyDeleteجالب نوشتي فروغ
ReplyDelete