بچه ها دیشب وبلاگ علیمان را خواندم. فهمیدم بیماری سختی داشته. تمام این مدت توی دلم ازش گله می کردم که حالا خوب شد یک زن گرفتی و دیگر جواب ایمیل هم نمی دهی. و فکر کرده بودم شاید دوست ندارد مثل گذشته معاشرت کنیم. وبلاگش را که خواندم، دیدم ای داد چقدر غافل بودم من!
صبح بهش زنگ زدم. جواب نداد و بعد خودش زنگ زد. ایمیل دسته جمعی ما را نگرفته بود. از مریضی اش گفت. اگر دم دستم بود حتمن بغلش می کردم و بهش می گفتم خیلی دوستش دارم و خوشحالم که بهتر شده... بعد از شماها سوال کرد که خبر دارم ازتان یا نه. برای اولین بار در این چند سال من یک مجموعه کامل خبری داشتم که براش تعریف کنم. در حین تعریف متوجه شدم چقدر کار خوبی می کنیم همین چند خط را برای هم می نویسیم. همین قدر که می دانیم کجاییم و چه می کنیم.. فکر کنم یکی از بهترین استفاده هایی بود که می توانستیم از وبلاگ بکنیم. و امیدوارم مستمر باشد.
حالا آدرس اینجا را به علیمان می دهم و دعوتش می کنم برای نوشتن. امیدوارم خیلی زود به جمع ما ملحق شود. به محمود توسلی هم می دهم. محمود یکی از وفادارترین دوستانی بوده که این مدت دیده ام. شما نظر بدهید البته. بدون نظر شما کاری نمی کنم. درمورد علیمان که می دانم موافقید.
راستی پدرام، مامک چرا نمی نویسد؟
راستی پدرام، مامک چرا نمی نویسد؟
دقیقن من هم فکر میکردم غیبت اش در فیس بوک به خاطر رسیدگی به امور خانواده جدید التاسیس باشد.
ReplyDeleteچه خوب کاری کردی تماس گرفتی . اینکه مرکز امور ارتباطات دوستان شده ای نشان از محبت و صفای درونی ات دارد فروغ جان .هر کس را هم که دعوت کنی به نوشتن
He/She is welcomed :)
الان حالش چطوره؟ مریضی رفع شده دیگه کامل؟
ReplyDeleteمن هم موافقم که بچهها همه بیان بنویسن. سلام منو هم به علیمان و محمود برسون
فروغ تا چه حد میتونیم نظر بدیم؟ :دی
ای بابا
ReplyDeleteمنم وقتی وبلاگشو خوندم خیلی نگران شدم. الان حالش چطوره؟
ReplyDeleteراستش من اولش شک داشتم رو وبلاگ مشترک با اینکه خودم پیشنهادشو داده بودم. اما الان می بینم چه کار خوبی کردیم. همت اصلی از فروغ بود البته.
کتی و محمود رو هم دعوت کن فروغ جان.
بچه ها علیمان کمی بهتره ولی خوبه خودتون باهش درتماس باشین. شماها هم بهش بگین که اینجا بنویسه.
ReplyDeleteکتی رو قبلن دعوت کردم ولی گفت که فکر می کنه در موردش و به نظرم ننویسه.
محمود رو الان دعوت می کنم.